در شماره قبل به داستان و سرگذشت قوم قدرتمند، متکمن و استثنائی عاد پرداختیم و با اشاره به آیاتی از قرآن کریم با انحراف با ظلم و ستمگری، عربدههای مستانه ناشی از غرور و قدرت و نیز سقوط و انحطاط آنها تا سرحد بت پرستی و تکذیب آیات خدا آشنا شدیم وگفتیم که اساس حرکت تاریخ محتوای باطنی اسنان است وهر تغییر روبنائی جامعه حاصل تغییر درونی است و این سنت لایتغیر الهی با صدائی رسا و صریح در قرآن مطرح گردید که «انّ الله لا یغیّرُ ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی هر گونه دگرگونی در سعادت یا شقاوت ملتها هر صعود و شکوفائی یا سقوط وتیرگی در درجه نخست به روح کلی حاکم جامعه وچگونگی ارتباطش با خدا برمیگردد که آن نیز تنظیم کننده روابط درونی جامعه یعنی انسانها با یکدیگر و ارتباط انسان با طبیعت میباشد لذا چون عادیان در قرآن بعنوان یکی از اقوام ظالم و طاغی معرفی شدهاند نگاهی به واژه ظلم و انواع آن و سرانجام آن از منظر آیات و روایات داشتیم تا تحقق قوانین الهی حاکم بر جامعه را بصورت عینی در سرنوشت شوم و دردناک عادیان نظارهگر باشیم و به این باور نائل آئیم که جامعهای که روابط درون اجتماعی و برون اجتماعیش براساس عدل ومیزان نباشد و ظلم به اشکال مختلف در آن رواج یابد سنت الهی حکم بر زوال و نابودی خواهد داشت.
در شماره قبل نهایتاً به اینجا رسیدیم که با افتادن عادیان در ورطه اتراف، اسراف، غرور و طغیان، استکبار و ظلم بالاترین مرحله انحطاط فکری یعنی شرک و بتپرستی خداوند براساس سنت دیرینه خود یعنی ارسال رسولان به سوی جوامع کفرپیشه حضرت هود علیه السلام را برای هدایت آنها مبعوث فرمود «والی عاد اخاهم هوداً».
و اکنون ادامه داستان
« براساس تاریخ موجود، هود پس از نوع (علیهما السلام) دومین کسی است که در جهان بشریت علیه بت پرستی و شرک به مبارزه برخاست، البته ممکن است برخی از انبیای مستور قبل از نوع (علیه السلام) به چنین مبارزهای قیام کرده باشند، لیکن تاریخ، در میان پیامبران مشهور، به عنوان اولین مبارزان، نام این دو پیامبر را ثبت کرده است(1) و هود پیامبر بزرگی است که «قرآن کریم آن جناب را به همان ستایش که انبیاء گرام خود را ستوده، ستایش کرده و در همه ذکر خیرهای خود، از آن حضرات، وی را شرکت داده است، سلام خدا بر او باد(2)».
هود همچون دیگر انبیاء الهی رسالت خود را با دعوت به توحید و نفی هر گونه شرک آغاز نمود چرا که هیچ اصلاحی در جامعه بدون آن ممکن نیست و سرچشمه انحرافات، تضادها، خودمحوریها و انواع و اقسام تجاوزها و ظلمها همه شرک است و «توحید قطره وجود یک فرد را در اقیانوس پهناور جامعه حل میکند، موحد چیزی جز یک واحد بزرگ یعنی سراسر جامعه انسانی و بندگان خدا نمیبیند(3)»
هود (ع) خطاب به قومش گفت: «… قال یا قوم اعبدواالله مالکم من اله غیره ان انتم الا مفترون یا قوم لا اسئلکم علیه اجراً ان اجری الا علی الذی فطرنی افلا تعقلون» - «ای قوم من خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت میزنید (و بتها را شریک او میخوانید)، ای قوم من از شما برای این (رسالت) پاداشی نمیطلبم، پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است، آیا نمیفهمید؟(4)».
در سوره مبارکه شعرا هود پس از دعوت عادیان به توحید، آنها را مورد نکوهش قرار داده و به صورت استفهام انکاری سه مورد عمده از مفاسد و انحرافات آنها را متذکر میشود «اتبنون بکل ریع ءایة تعبثون و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون و اذ بطشتم بطشتم جبارین» - «آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانهای از روی هوا و هوس میسازید، و قصرها و قلعههای زیبا ومحکم بنا میکنید شاید در دنیا جاودانه بمانید و هنگامیکه کسی رامجازات میکنید همچون جباران کیفر میدهید!(5)».
کلمه ریع به معنای نقطه بلندی است از زمین، و کلمه “آیت” به معنای علامت و نشانه است و کلمه “عبث” به معنای کاری است که هیچ نتیجه و غایتی بر آن مترتب نمیشود.
گویا قوم هود در بالای کوهها و نقاط بلند، ساختمانهایی میساختند، آن هم به بلندی کوه، تا برای گردش و تفریح بدانجا روند، بدون اینکه غرض دیگری در کار داشته باشند، بلکه صرفاً به منظور فخر نمودن به دیگران و پیروی هوا و هوس، که در این آیه اشان را بر این کارشان توبیخ میکند. «وتتخذون مصانع لعلکم تخلدون» کلمه مصانع – به طوری که گفتهاند – به معنای قلعههای محکم و قصرهای استوار و ساختمانهای عالی است، که مفرد آن مصنع میباشد. و اینکه فرمود لعلکم تخلدون در مقام تعلیل مطلب قبل است، یعنی شما این قصرها را بدینجهت میسازید جاودانه زنده بمانید.
… «واِذا بطشم بطشتم جبارین» در مجمع البیان گفته کلمه “بطش” به معنای کشتن با شمشیر و زدن با تازیانه است و کلمه جبار به معنای کسی است که بر دیگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد واین خود یکی از صفات خدای سبحان است ه در خصوص ذات مقدس او مدج و در غیر او ذم شمرده میشود برای اینکه در غیر خدا معنایش این است که بنده خدا جباریت را به خود بندد.
و بنا به گفته وی معنایش چنین میشود که: شما وقتی میخواهید شدتی در عمل از خود نشان دهید، آن قدر مبالغه و زیاده روی میکنید که جباران میکنند. و حاصل معنای آیات سهگانه مورد بحث این است که: در دو سوی شهوت و غضب از حد میگذرید و اسراف میکنید و از حد اعتدال و از هیئت عبودیت خارج میشوید(6)».
و چون چنین هستید «فاتقواالله و اَطیعون(7)» پس از خدا بترسید و او را اطاعت کنید و دستورات مرا در خصوص ترک اسراف و استکبار به کار بندید.
سپس در ادامه، نعمتهای خداوند بر آنها را برمیشمرد «واتقواالذی آمدکم بما تعلمون – اَمدّکم بانعام و بنین – و جنّات و عیون – اِنّی اَخاف علیکم عذابَ یوم عظیم» - «و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهائی که میدانید امداد کرده، شما را به چهارپایان و نیز پسران (لایق و نیرومند) امداد فرموده، همچنین به باغها و چشمهها، (اگر کفران کنید) من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم».
اما قبل از آنکه به عکس العمل و پاسخ این قوم مغرور و لجوج و سرسخت در برابر مواعظ و نصایح دلسوزانه هود بپردازیم ابتدا به یکی دیگر از سخنان او خطاب به عادیان که در سوره مبارکه هود آمده میپردازیم که بیانگر چند سنت مهم در سرنوشت انسان وجوامع است و نیز بیانگر رابطه عملکرد انسان با جهان و طبیعت، و معیار نزول نعمت و نقمت.
«و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً و یزدکم قوة اِلی قوّتکم ولا تتولوا مجرمین» «و ای قوم من از پروردگارتان طلب آمرزش کنید و به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد، ونیرویی بر نیرویتان بیفزاید، و از خدا تبهکارانه روبرنگردانید(8)» «از این آیه دو نکته استفاده میشود: یکی اینکه آیه شریفه اشعار و بلکه دلالت میکند بر اینکه قوم هود گرفتار خشکسالی بودهاند و آسمان از باریدن بر آنان دریغ میورزیده و در نتیجه گرانی و قحطی در بین آنان پدید آمده بوده، که این معنا هم از جمله «یرسل السماء» استفاده میشود وهم از آیه شریفه زیر که میفرماید: فلما راوه عارضا مستقبل اودیتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ریح فیها عذاب الیم(9) و (10)».
و این خود یک سنت الهی است که خداوند جوامع کفر پیشه را به بلاها و سختیها دچار مینمود، تا پردههای غرور و غفلت از جلوه دیدگان آنها کنار رفته و فطرت توحیدی جلوهگر شود و این سنت در آیاتی همچون 42 انعام و 194 اعراف منعکس است.(11)
«نکته دوم اینکه میفهماند ارتباطی کامل بین اعمال انسانها با حوادث عالم برقرار است، حوادثی که با زندگی انسانها تماس دارد، اعمال صالح باعث میشود که خیرات عالم زیاد شود و برکات نازل گردد، و اعمال زشت باعث میشود بلاها و محنتها پشت سر هم بر سر انسانها فرود آید و نقمت و بدبختی و هلاکت به سوی او جلب شود، و این نکته از آیات دیگر قرآنی نیز استفاده میشود(12)»
علامه طباطبایی در همین رابطه در ذیل آیه 94 اعراف «وما اَرسلنا فی قریة من نبّی الا اَخذنا اَهلها بالبأساء والضراء لعلهم یتضرعون» و آیات بعد از آن به علت انقراض امتهای طاغی گذشته، و به بیان چند سنت الهی میپردازد او میگوید: «این امتها از این جهت منقرض میشدند که بیشتر افرادشان فاسق و از زی عبودیت بیرون بودند، و به عهد الهی و آن میثاقی که در روز اول خلقت از آنان گرفته شده بود وفا نکردند، در نتیجه سنتهای الهی که ذیلاً توضیح آن را خواهیم داد یکی پس از دیگری در باره آنان جریان یافت و منتهی به انقراضشان گردید.
آری، خدای سبحان هر پیغمبری را که به سوی امتی از آن امتها میفرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلای به ناملایمات و محنتها آزمایش میکرد، تا به سویش راه یافته و به درگاهش تضرع کنند، و وقتی معلوم میشد که این مردم به این وسیله که خود یکی از سنتهای نامبرده بالاست متنبه نمیشوند سنت دیگری را به جای آن سنت، بنام سنت مکر، جاری میساخت و آن این بود که دلهای آنان را بوسیله قساوت و اعراض از حق و علاقهمند شدن به شهوات مادی و شیفتگی در برابر زیبائیهای دنیوی مهر مینهاد. بعد از اجرای این سنت، سنت سوم خود یعنی استدراج را جاری مینمود، و آن این بود که انواع گرفتاریها و ناراحتیهای آنان را برطرف ساخته، زندگیشان را از هر جهت مرفه مینمود، و بدین وسیله روز به روز بلکه ساعت به ساعت به عذاب خود نزدیکترشان میکرد، تا وقتی که همهشان را به طور ناگهانی و بدون احتمالش را هم بدهند به دیار نیستی میفرستاد.
… خدای تعالی در این آیات علاوه بر خلاصه گیری از آیات قبل یک حقیقت خالی از هر شائبهای را هم خاطر نشان ساخته و در جمله «ولو اَنّ اهل القری ءامنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء»(13) بدان اشاره نموده است، و آن حقیقت عبارت است از چیزی که معیار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدمیان است.
توضیح اینکه: بطور کلی همه اجزای عالم مانند اعضای یک بدن به بدن یکدیگر متصل و مربوط است، بطوری که صحت و سقم و استقامت و انحراف یک عضو در صدور افعال از سایر اعضاء تأثیر داشته و این تفاعل در خواص و آثار در همه اجزاء و اطراف آن جریان دارد».
ایشان در ادامه گفتارش ضمن اینکه تأثیر اجزاء عالم بر یکدیگر را یک سنت الهی میداند امتها را از این قانون مستثنی نمیداند بگونهای که بازتاب فساد یک امت با تأثیر سوئی که در دیگر اجزاء میگذارد به خودش بر میگردد.
(زیرا)«بین اعمال و بین حوادث خارجی ارتباطی برقرار است، و منظور از عمل، عنوان حسنه وسیئه است که بر حرکات خارجی منطبق میشود نه خود حرکات و سکناتی که از آثار طبیعی اجسام است، در آیه 30 از سوره شوری میفرماید: «و ما اصابکم من مصیبة فیما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر» و در آیه 11 از سوره رعد میفرماید: «اِنَّ الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم و اذا ارادالله بقوم سواً فلا مردله» و در آیه 54 از سوره انفال میفرماید: «ذلک بانّ الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
و این آیات دلالت دارد بر اینکه بین حوادثی که واقع میشود و بین اعمال چه خوب و چه بد یک نحو ارتباطی برقرار است و این مطلب در دو آیه از قرآن شریف خلاصه شده، یکی آیه (96) از سوره اعراف که میفرماید: «ولو اَنّ اهل القری ءامنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون» و دیگری در آیه 41 از روم که میفرماید: «ظهرالفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلّهم یرجعون».
بنابراین، حوادثی که در عالم اتفاق میافتد تا اندازهای تابع اعمال آدمیان است، یعنی اگر بشر اطاعت خدا کند و راهی را که او میپسندد بپیماید ابواب خیر و برکت بر رویش گشوده میشود، و برعکس اگر از راه بندگی منحرف شده و در وادی گمراهی و ضلالت قدم گذارد و اندیشهاش فاسد و کردارش زشت و ناهنجار گردد، در جامعه فساد پدید آید و دامنهاش خشکی و دریا را فرا گیرد و ملتها را بواسطه ظلم و ستم وجنگ و ناامنی و سایر شرور به هلاکت سوق دهد، و همچنین مصائب و بلایای خانمانسوزی از ناحیه جریانات طبیعی و حوادث تکوینی مانند سیل و زلزله و صاعقه و امثال آنها متوجه ایشان شود، و قرآن شریف سیل عرم و طوفان نوح و صاعقه ثمود و صرصر عاد را از این قبیل حوادث میشمارد، پس جمعیت فاسدی که دست از فضیلت و تقوی شسته و در گرداب رذائل ومفاسد غوطهور شدهاند محکوم به هلاکت و نابودی بوده وخدا و بال کارشان را بایشان خواهد چشانید(14)».
پس براساس سنت مذکور یعنی رابطه اعمال و حوادث عالم، ما ابتدا سنت گرفتاری به بلا یا بعبارتی عکسالعمل طبیعت در مقابل فساد یک امت را که در اینجا نباریدن آسمان و خشکسالی است و بوضوح از آیه 52 هود فهمیده میشود تحقق آنرا در باره عادیان شاهد هستیم همان سنتی که آیاتی همچون 94 اعراف و 42 انعام گویای آنست.
عادیان وقتی در مقابل آیات و پیامبر خدا و منطق قوی و مواعظ سراسر شور و احساس او که همه مطابق و هماهنگ با فطرت انسانی است ایستادگی کردند و بر ظلم و عناد خود اصرار ورزیدند در مرحله اول مشمول سنت نزول بلاء یا بعبارتی تازیانههای بیدارکننده الهی قرار گرفتند آنها که از باغها و کشاورزی پررونقی برخوردار بودند (و آیه 134 شعراء دلالت بر آن دارد) چنانچه در بعضی اخبار آمده 3 تا 7 سال بسختی دچار خشکسالی شدند و اینجا بود که هود برای این بیماران جهل وگمراهی که قبلاً دستورات بهداشتی او برای جلوگیری از تغییر نعمات الهی و نزول عذاب در آنها کارگر نشده بود اکنون نسخه درمان مینویسد و خطاب به آنان میگوید:
« یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً ».
در این آیه میبینیم هود علیه السلام با توجه به همین فرمول و همین سنت یعنی رابطه مستقیم بین اعمال و حوادث جهان و با توجه به زمینه مساعدی که بواسطه افتادن در تنگنا و سختی در انسان فراهم میشود و شرائط پذیرش و بازگشت به خدا آسان میگردد، این پیامبر بزرگ خدا کوشش میکند با ایجاد تغییر مطلوب در درون جامعه با توبه و استغفار و بازگشت به خدا، به تبع آن قهرورزی طبیعت را هم به آشتی و نزول برکات مبدل سازد.
و ما این سنت و این رابطه بین استغفار و نجات از هلاکت و تغییر اوضاع خارجی و بدل شدن نقمت به نعمت وحتی افزایش برکات مادی و معنوی را عیناً در سخنان نوع علیهالسلام به قومش در سوره نوح میبینیم «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفاراً – یرسل السماء علیکم مدراراً- و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا» »به آنها گفتیم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید ه او بسیار آمرزنده است، تا بارانهای پربرکت آسمان را پیدرپی بر شما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد(15)».
و ما تفسیر و نمونه عینی این آیات، و این رابطه، یعنی تأثیر استغفار و توبه در عالم وجهان طبیعت در رویش و ریزش برکات و رهائی انسان از شدائد و بالایا را در داستان عذاب قوم یونس ونیز گرفتاری که برای خود یونس (ع) بوجود آمد شاهد هستیم.
حکیم بوعلی سینا در این زمینه میگوید: «کسانی که میگویند بین انسان و جهان رابطه نیست و اعمال، عبادات، کار خیر، استعفار و نیایش انسان در جهان اثر نمیگذارد، “متفلسف” و شبه فیلسوفند نه فیلسوف :«دع هؤلاء المتشبة بالفلاسفة» و من رسالهای در زمینه رابطه بین اعمال انسانها و حوادث جهان نوشتم و در آن نشان دادم که نماز استسقاء، دعا و نیایش استغفار و توبه در نزول برکات الهی مؤثر است(16)».
بهرحال پاسخ عادیان در سورههای مختلف همچون، هود، شعراء، احقاف، به نصایح پیامبرشان همه گویای آن است که نه تنها مواعظ و هشدارهای الهی توسط هود در آن قوم متنعم، مغرور و سرکش تأثیر نکرد بلکه هشدارهای فعل خداوند یعنی همان نزول بلاء و افتادن در شدائد و سختیها که بسیار نیروی قوی وکارآمدی در بیدار انسان و جوامع است نیز در آنها اثر نکرد و همچنان به تکذیب، اهانت و استهزاء آیات حق پرداختند تا سنتی دیگر را بر سرنوشت خود محقق سازند.
در سوره شعراء آمده که به هود گفتند: «قالوا سواءٌ علینا اَو عظت ام لم تکن من الواعظین – ان هذا الا خلق الاولین – و ما نحن بمعذبین» «آنها (قوم عاد) گفتند: برای ما تفاوت نمیکند چه ما را انذار کنی یا نکنی، ما را انذار کنی یا نکنی، (بیهوده خود راخسته مکن)، این همان روش (و افسانههای) پیشینیان است، و ما هرگز مجازات نخواهیم شد(17)».
و در سوره هوا آمده «قالوا یا هود ما جئتنا ببیّنه و ما نحن بتارکی ءالهتنا عن قولک و ما نحن لک بمؤمنین – اِن نقول الا اعترایک بعض ءالهتنا بسوء»(18).
در اولین سخن عادیان میبینیم که معجزه هود علیهالسلام را تکذیب میکنند و میگویند: تو دلیل روشنی برای ما نیاوردهای و ما هیچگاه بخاطر سخنان تو دست از دامن این بتها و خدایانمان برخواهیم داشت و این را هم بدان و مطمئن باش که هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. (و این یعنی همان سنتی تاریخی که در داستانهای قبل به آن اشاره کردیم که مترفین همیشه در طول تاریخ در مقابل دعوت انبیاء و مصلحان ایستادگی و مبارزه میکردند). و بعد در ادامه گفتند: ما در باره تو جز اینرا نمیگوئیم که خدایان ما به تو آسیب رسانده و عقلت را ربودهاند.
«آنها فکر میکردند که کار حضرت هود (علیه السلام) برخلاف عقل بوده، جنونی است که بر اثر اهانت به بتها دامنگیر وی شده و آن بتها را از او زایل کردهاند، این سخن جزو خرافات آن روزگار بود ودر کنار آن سخنان یاوه چنین گفتند: «اِن نقول الا اعترائک بعض الهتنا بسوء».
انسانهای مختال که در محدوده خیال به سر میبرند، عقل و بالاتر از خیال را جنون دانسته، عاقل رادیوانه میانگارند. چنانکه اهل برهان حصولی و عقل استدلالی، نثار و ایثار دلباختگان کوی حق را جنون میپندارند.
امتهای جاهل به بسیاری از انبیای الهی میگفتند: شما مجنونید «ام به جنّه(19) زیرا بالاتر از سقف خیال دیدی نداشتند و همان خیال را عقل و هرچه بیرون از منطقه خیال بود را جنون میدانستند، بسیاری از تنگ نظریها در مسایل فکری همین گونه است. انسان در هر حدی که هست، چون بالاتر از آن را نمیبیند، فرزانگی را در همان حد خاص، محصور کرده، خواه در مسایل علمی باشد و خواه در سیرههای عملی، میگوید: عقل همین است و بس(20)».
هود علیهالسلام در پاسخ سخنان یاوه و خرافی آنها با منطقی کوبنده و قاطع تحدی میکند و آنها را که خود را خردمند و صاحب نظر میدانستند و او را مجنون و بیعقل به عجز میکشاند، تحدی نسبت به چیزی که در آئینه این آیات معجزه اوست و مفسران هم به صراحت بیان نمودهاند او میگوید: «قال انّی اُشهد الله و اشهدوا اَنی بریّ مما تشرکون – من دونه فکیدونی جمیعاً لا تنظرون».
«من خدا را شاهد میگیرم و شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرار میدهید، (از آنچه) غیر او (میپرستید) حال که چنین است همگی برای من نقشه بکشید، و مرا مهلت ندهید (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست(21)».
باید دانست «بینه و معجزه تنها این نیست که عصا اژدها شود، بلکه هر چه طبیعت را خرق کند و در برابر آن، قدرت مقاومت نباشد و با تحدّی همراه باشد، معجزه است زیرا معلوم میشود که این قدرت به دست قدیری است که عزیز و حکیم است»(22).
پس بیزاری آن جناب از بتهای مشرکین و تعجیزشان با جمله «فکیدونی ولا تنظرون» در حالی که آنان مردمی نیرومند بودند، و اینکه با تعجیز، مع ذلک، در کمال عافیت و سلامت در بین آنان رفت و آمد میکرده، نه از ناحیه آنان آسیبی دیده و نه از ناحیه خدایان آنان، خود آیتی بوده معجزه و حجتی بوده آسمانی بر اینکه آن جناب رسول و فرستادهای از ناحیه خدای تعالی به سوی آنان بوده است»(23). از نکات قابل توجه در رابطه با معجزه حضرت هود علیهالسلام یعنی همان رعب و وحشتی که عادیان قدرتمند به هنگام تعرض و هرگونه سوء قصد نسبت به او در خود احساس میکردند و علیرغم قدرت و دشمنی آنها هود همچنان به سلامت در بین آنها رفت و آمد، و در این رابطه با آنها تحدی میکرد تناسب نوع معجزه با شرائط زمانی است و مسئله تناسب معجزات با زمان علاوه بر اینکه در داستان انبیاء عظام شاهد هستیم روایات هم مؤید آنست. در حدیثی از امام علیبن موسیالرضا علیهالسلام در برابر این سؤال که «چرا هر پیامبری نوعی از معجزات داشته است؟» جوابی آمده که خلاصه آن چنین است «در عصر موسی ساحران فراوان بودند موسی عملی انجام داد که همه ساحران در برابر آن عاجر ماندند، در زمان مسیح بادرمان بیماران غیرقابل علاج، بدون استفاده از وسائل مادی، حقانیت خود را بثبوت رساند، و در عصر پیامبر اسلام (ص) خطبا و شعرا و سخن سرایان فوقالعاده فصیح و بلیغ داشتند که همگی در برابر فصاحت و بلاغت قرآن زانو زدند(24)».
پس معجزات در هر زمان در مقابل همان چیزی بوده که مورد ادعای مردم و مخالفین پیامبران بوده و آنچه که مورد ادعای عادیان بوده و تکیه گاه و منشأ غرور و استکبارشان بود قدرتهای بدنی فوقالعاده و جنگاوری آنها بود بگونهای که در این خصوص مبارز طلبی میکردند و خداوند در همین مسئله توسط پیامبرش آنها را به عجز کشاند. والسلام (ادامه دارد)
(1) سیره پیامبران در قرآن، ص 295.
(2) ترجمه المیزان، ج 10، ص 458.
(3) تفسیر نمونه، ج 9، ص 130.
(4) هود/51 و 50.
(5) شعراء/128-130.
(6) ترجمه المیزان، ج 15، ص 422.
(7) شعرا/131.
(8) هود/52.
(9) این آیه 24 سوره احقاف است و مربوط به جریان عذاب خداوند در باره عادیان.
(10) ترجمه المیزان، ج 10، ص 445.
(11) و ما ارسلنا فی قریة من نبّی الا اخذنا اَهلها بالبأساء والضراء لعلهم یتضرّعون».
(12) همان، ص 445.
(13) اعراف /96.
(14) ترجمه المیزان، ج 2، ص 255 و 256.
(15) نوح / 10-12.
(16) الهیات شفاء،مقاله دهم، فصل یکم، ص 439 به نقل از کتاب سیره پیامبران در قرآن، ج 6، ص 288.
(17) شعرا /136-138
(18) شعرا /136-138
(19) سبا /8.
(20) سیر پیامبران در قرآن، ج 6، ص 289 و 290.
(21) هود /54 و 55.
(22) همان / ص 291.
(23) ترجمه المیزان، ج 10، ص 449.
(24) بحارالانوار، ج 5، ص 19، نقل از تفسیر نمونه، ج 2، ص 419.